کد مطلب:2521
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:575
(بخش دوم:عرفان) درس اول
عرفان و تصوف
یكی از علومی كه در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تكامل
پیدا كرد علم عرفان است .
درباره عرفان از دو جنبه می توان بحث و تحقیق كرد : یكی از جنبه
اجتماعی ، و دیگر از جنبه فرهنگی .
عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین ، محدثین ، فقهاء ،
متكلمین ، فلاسفه ، ادبا ، شعرا ، یك تفاوت مهم دارند و آن اینكه علاوه
بر اینكه یك طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آوردند و
دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور كردند و كتب مهمی تألیف كردند ، یك
فرقه اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود ، بر
خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقهاء و حكماء و غیرهم كه صرفا طبقه
فرهنگی هستند و یك فرقه مجزا از دیگران به شمار نمی روند .
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان " عرفا " و هر
گاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند غالبا با عنوان " متصوفه " یاد
می شوند .
عرفا و متصوفه هر چند یك انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شوند و خود
نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ،
در عین حال یك گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند . یك سلسله
افكار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و
احیانا آرایش سر و صورت و سكونت در خانقاهها و غیره ، به آنها به
عنوان یك فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می دهد .
و البته همواره - خصوصا در میان شیعه - عرفائی بوده و هستند كه هیچ
امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقا اهل سیر و سلوك
عرفانی می باشند . و در حقیقت عرفای حقیقی این طبقه اند ، نه گروههایی كه
صدها آداب از خود اختراع كرده و بدعتها ایجاد كرده اند .
ما در این درسها كه درباره كلیات علوم اسلامی بحث می كنیم ، به جنبه
اجتماعی و فرقه ای ، و در حقیقت به جنبه " تصوف " عرفان كاری نداریم ،
فقط از جنبه فرهنگی وارد بحث می شویم ، یعنی به عرفان به عنوان یك علم و
یك شاخه از شاخه های فرهنگ اسلامی نظر داریم نه به عنوان یك روش و
طریقه كه فرقه ای اجتماعی پیرو آن هستند .
اگر بخواهیم از جنبه اجتماعی وارد بحث شویم ناچار باید این فرقه را از
نظر علل و منشأ و از نظر نقش مثبت یا منفی ، مفید یا
مضری كه در جامعه اسلامی داشته است ، فعل و انفعالهائی كه میان این فرقه
و سایر فرقه اسلامی رخ داده است ، رنگی كه به معارف اسلامی داده است ،
تأثیری كه در نشر اسلام در جهان داشته است مورد بحث قرار دهیم . ما فعلا
به این مطالب كاری نداریم . بحث ما فقط درباره عرفان به عنوان یك علم
و یك بخش فرهنگی است .
عرفان به عنوان یك دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است : بخش
عملی و بخش نظری .
بخش عملی عبارت است از آن قسمت كه روابط و وظایف انسان را با
خودش و با جهان و با خدا بیان می كند و توضیح می دهد . عرفان در این بخش
مانند اخلاق است ، یعنی یك " علم " عملی است با تفاوتی كه بعدا بیان
می شود . این بخش از عرفان علم " سیر و سلوك " نامیده می شود . در این
بخش از عرفان توضیح داده می شود كه " سالك " برای اینكه به قله منیع
انسانیت ، یعنی " توحید " برسد از كجا باید آغاز كند و چه منازل و
مراحلی را باید به ترتیب طی كند و در منازل بین راه چه احوالی برای او
رخ می دهد و چه وارداتی برای او وارد می شود . و البته همه این منازل و
مراحل باید با اشراف و مراقبت یك انسان كامل و پخته كه قبلا این راه را
طی كرده و از رسم و راه منزلها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان
كاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است .
عرفا از انسان كاملی كه ضرورتا باید همراه " نوسفران " باشد گاهی به
" طایرقدس " و گاهی به " خضر " تعبیر می كنند :
همتم بدرقه راه كن ای " طایرقدس " كه در از است ره مقصد و من
نوسفرمترك این مرحله بی همرهی خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
البته توحیدی كه از نظر عارف ، قله منیع انسانیت به شمار می رود و
آخرین مقصد سیر و سلوك عارف است ، با توحید مردم عامی ، و حتی با
توحید فیلسوف ، یعنی اینكه واجب الوجود یكی است نه بیشتر ، از زمین تا
آسمان متفاوت است .
توحید عارف ، یعنی موجود حقیقی منحصر به خدا است ، جز خدا هر چه هست
" نمود " است نه " بود " . توحید عارف یعنی " جز خدا هیچ نیست "
. توحید عارف ، یعنی طی طریق كردن و رسیدن به مرحله جز خدا هیچ ندیدن .
این مرحله از توحید را مخالفان عرفا تأیید نمی كنند و احیانا آنرا كفر و
الحاد می خوانند ، ولی عرفا معتقدند كه توحید حقیقی همین است و سایر
مراتب توحید خالی از شرك نیست . از نظر عرفا رسیدن به این مرحله كار
عقل و اندیشه نیست ، كار دل و مجاهده و سیر و سلوك و تصفیه و تهذیب
نفس است .
به هر حال این بخش از عرفان ، بخش عملی عرفان است ، از این نظر
مانند علم اخلاق است كه درباره " چه باید كرد " ها بحث می كند با این
تفاوت كه :
اولا عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث می كند
و عمده نظرش درباره روابط انسان با خدا است و حال آنكه همه سیستمهای
اخلاقی ضرورتی نمی بینند كه درباره روابط
انسان با خدا بحث كنند ، فقط سیستمهای اخلاقی مذهبی این جهت را مورد
عنایت و توجه قرار می دهند .
ثانیا سیر و سلوك عرفانی - همچنانكه از مفهوم این دو كلمه پیدا است -
پویا و متحرك است ، بر خلاف اخلاق كه ساكن است . یعنی در عرفان سخن از
نقطه آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی كه به ترتیب سالك باید
طی كند تا به سرمنزل نهایی برسد .
از نظر عارف واقعا و بدون هیچ شائبه مجاز ، برای انسان " صراط ة
وجود دارد و آن صراط را باید بپیماید و مرحله به مرحله و منزل به منزل طی
نماید و رسیدن به منزل بعدی بدون گذر كردن از منزل قبلی ناممكن است .
لهذا از نظر عارف ، روح بشر مانند یك گیاه و یا یك كودك است و
كمالش در نمو و رشدی است كه طبق نظام مخصوص باید صورت گیرد . ولی در
اخلاق صرفا سخن از یك سلسله فضائل است از قبیل راستی ، درستی ، عدالت ،
عفت ، احسان ، انصاف ، ایثار و غیره كه روح باید به آنها مزین و متجلی
گردد . از نظر اخلاق ، روح انسان مانند خانه ای است كه باید با یك سلسله
زیورها و زینتها و نقاشیها مزین گردد بدون اینكه ترتیبی در كار باشد كه
از كجا آغاز شود و به كجا انتها یابد ؟ مثلا از سقف شروع شود یا از
دیوارها و از كدام دیوار ؟ از بالای دیوار یا از پائین ؟
در عرفان بر عكس ، عناصر اخلاقی مطرح می شود اما به اصطلاح به صورت
دیالكتیكی ، یعنی متحرك و پویا .
ثالثا عناصری روحی اخلاقی محدود است به معانی و مفاهیمی كه غالبا آنها
را می شناسند ، اما عناصر روحی عرفانی بسی وسیعتر و گسترده تر است . در
سیر و سلوك عرفانی از یك سلسله احوال و واردات قلبی سخن می رود كه
منحصرا به یك " سالك راه " در خلال مجاهدات و طی طریقها دست می دهد و
مردم دیگر از این احوال و واردات بی خبرند .
بخش دیگر عرفان مربوط است به تفسیر هستی ، یعنی تفسیر خدا و جهان و
انسان . عرفان در این بخش مانند فلسفه است و می خواهد هستی را تفسیر
نماید ، بر خلاف بخش اول كه مانند اخلاق است و می خواهد انسان را تغییر
دهد . همچنانكه در بخش اول ، با اخلاق تفاوتهایی داشت ، در این بخش با
فلسفه تفاوتهایی دارد . در درس بعد این مطلب را توضیح خواهیم داد .